ما اومدیم کانادا .از وقتی که اومدیم همش برف بود و سرما .ولی به تازگی برفا اب شده و من خوشحالترم.من می رم کیندر گارتن .اونجا هیچ دوستی ندارم چون هنوز انگلیسی خوب بلد نیستم ولی بازم بهم خوش می گذره .روزا با باس می یام خونه و مامان یا بابا دم در منو می گیرن .بعدش می شینم نتفیلکس می بینم و بستنی می خورم.دلم برای تهران تنگ شده خیلی ولی دلم برای کیانا هم خیلی تنگ شده .اینجا هم یه کیانا دوست دارم ولی من کیانای تهران و خیلی دوست دارم .من دو تا هواپیما سوار شدم تا رسیدم کانادا . امروز من خیلی شیطونی کردم و حسابی خوردم به در و دیوار و دستم زخم شد.ولی به هر حال خیلی خوشحالم که اومدیم اینجا ...