هومانهومان، تا این لحظه: 15 سال و 11 ماه و 5 روز سن داره

هومان

هومان و تابستون

هفته دوم تعطیلی رو رفتم کمپ.یه دوست ایرانی به نام ریان پیدا کردم که استاد منه تو شیطونی ولی خیلی خیلی بهمون خوش گذشت با هم فلای کردیم سویم کردیم و من دیگه حتی توی خونه بیشتر انگلیسی صحبت می کنم .هفته دیگه هم می رم کمپ ولی می ترسم دیگه دوست پیدا نکنم چون دیگه ریان نمی یاد .عکسای زیر مربوط به هفته گذشته است که رفتیم یه جاهای قشنگ قشنگ این روزا با مامانم که خونه است خیلی کیف میکنم ...
15 مرداد 1393

نقاشی من

مامان:وای چقدر قشنگه .این چیه هومان:این یه زیر دریاییه.این منم و این مامان مامان:پس کو شایان و بابا هومان  رفتن واش روم(توالت) ...
16 تير 1393

cheo teddy bears' picnic

امروز روز تدی پیکنیک بود .داداشی امتحان داشت و بابا می خواست بره سر کار و من و مامان اول بابا رو گذاشتیم سرکار و بعد رفتیم یه پارک خیلی قشنگ که کوکو و ببعی رو ببریم پیکنیک. من خیلی کیف کردم و بهم خوش گذشت کلی خوراکی خوردم و بازی های مختلف کردم .ببعی رو بردم دکتر از شانس خوبم دکترم میس اتاوا بود که البته من فکر می کردم روی سرش شاخ گذاشته بعد مامانم برام توضیح داد که این دختر خوشگلترین دختر اتاواست و من کلی خوشم اومد ازش .دست ببعی رو گچ گرفت و یه نسخه هم براش نوشت باید روزی دو تا ویتامین دوبار بغل و یه بوس بدم بهش تا حالش خوب بشه  ...
1 تير 1393

BBQ

جمعه همه مامان بابا ها دعوت شدن مدرسه تا با هم باربیکیو پیکنیک داشته باشیم.برای من همه چی خیلی با حال بود و دوستامو به مامانم نشون دادم و کلی شیطونی کردم ...
1 تير 1393

پنجمین دندون شیری: پر

مامان می گه کمر توف فری شکست اینقدر ده بیست دلاری گذاشت زیر بالشم ولی ای دونت کیر .هورا ای هو الات مانی بیشتر وقتا من اینهمه خوش اخلاقم ...
22 خرداد 1393

Andrwe Park+جوجه کباب

از وقتی اومدیم کانادا بابا برامون جوجه کباب درست نکرده بود و من همش نق می زدم .تا بلااخره همون طور که گفتم دیروز رفتیم یه پارک خوشگل و جوجه کباب زدیم تو رگ ...
12 خرداد 1393

تولدم

من خیلی دوست داشتم مامان مهمونی بگیره برای تولدم ولی نمی دونم چرا نشد .وقتی از پیکنیک برشتیم مامان و بابا و داداشی هی با هم رمزی حرف می زدن و من عصبانی بودم از دستشون .شب تو اتاقمون بودم که بابا منو صدا کرد وایییی.یه کیک خوشگل,یه دوچرخه,با دوتا کادو دیگه و مامان و بابا و داداشی که برام هپی برث دی می خونن...وایییی خیلی خوب بود کادو هام: دوچرخه تار اسپایدر من سفینه ی پرنده   ...
12 خرداد 1393

دندون سومم افتاد

سومین دندونم درست روز تولد شش سالگیم افتاد.  دیروزبعد از یه پیکنیک خیلی با حال و خوردن یه جوجه کباب معرکه رفتیم مکدانلد تا یه نوشیدنی یخ بخوریم .منم مثه همیشه رفتم خانه بازی ولی توی بازی پام سر خورد و محکم خوردم زمین و دندونم افتاد .اولش گریه کردم ولی خانم گارسن برام جایزه اورد و منم ساکت شدم .امروز وقتی بیدار شدم فرشته مهربون یه ده دلاری برام گذاشته بود زیر بالشت .مامان می گه فرشته مهربون کانادایی پول می زاره بجای جایزه! ...
12 خرداد 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به هومان می باشد