تولدم
من خیلی دوست داشتم مامان مهمونی بگیره برای تولدم ولی نمی دونم چرا نشد .وقتی از پیکنیک برشتیم مامان و بابا و داداشی هی با هم رمزی حرف می زدن و من عصبانی بودم از دستشون .شب تو اتاقمون بودم که بابا منو صدا کردوایییی.یه کیک خوشگل,یه دوچرخه,با دوتا کادو دیگه و مامان و بابا و داداشی که برام هپی برث دی می خونن...وایییی خیلی خوب بود
کادو هام:
دوچرخه
تار اسپایدر من
سفینه ی پرنده
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی