هومانهومان، تا این لحظه: 15 سال و 11 ماه و 5 روز سن داره

هومان

من برگشتم

1394/1/5 7:51
نویسنده : مامان
263 بازدید
اشتراک گذاری

از اونجایی که من خیلی پسر درس خونی هستمشیطان و همه ی این مدتو مشغول درس خوندن بودم خندونکوقت نداشتم مامانمو یه دقیقه ول کنم قویتا به کارهای وبلاگم برسه و الان که من در مسافرت با بابا جونم هستم مامان خانوم دوباره برگشته.

و اما گزارش این چند ماه:

من بزرگ شدم . قدم بلند شده و زبونم دراز

بیشتر انگلیسی حرف می زنم و خیلی وقتا نمی تونم چیزی رو فارسی توضیح بدم ولی مامان و اقا بابا همش بهم می گن باید فارسی حرف بزنی

ماه اول مدرسه از همه عقب تر بودم اخه من کانادا بورن نشدم چیکار کنم!

تازگی ها سوراخ اشک رو ی لثه ی چشمم و کشف کردم . نمی دونم چرا وقتی اینو می گم همه غش می کنن از خنده ولی من بدم می اید اونا الویز لف او می !

حالا می تونم کج و کوله انگلیسی بخونم و بنویسم ولی مامان خانوم می گه کافی نیست

ولی توی مت خیلی زرنگم و یه عالمه نامبر بلدم ولی اسم فارسیشونو نمی دونم و اگه مامان یا بابا یه عدد به فارسی بگن بهشون می گم انگلیش بگو ااااا

دوست عزیزم کارنر ه که باهم همیشه بازی می کنیم تو مدرسه . البته هنوز با حکیم و میرزا و ادریانا هم دوستم .از الیزابت بدم می یاد خیلی روته

عاشقه کارتهای پوکیمونم و بی بلید بازی می کنم . کارتون هم فقط نینجا و پکیمونها نگاه می کنم . البته اگه شایان و مامان نفهمن فیلمهای دخترونه هم خیلی دوست دارم نگاه کنم. مثه پری های دریایی یا مای میو

همش دلم می خواد به مامان بگم ویل یو مری می. وقتی اینو به مامان می گم هم می خنده هم می گه نباید این حرفو به مامان بگم . خوب چکار کنم به کی بگم اخه؟

الان کوبا هستم و حال و هول و  مامان منو میس کرده حسابیگریه

 

پسندها (1)

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به هومان می باشد